دانلود کتاب علمی

معرفی سایت های دانلود کتاب علمی

دانلود کتاب علمی

معرفی سایت های دانلود کتاب علمی

  • ۰
  • ۰


به طور قطع درست است که رسانه ها در مورد بحران HIV / AIDS در دهه 80 و 90 - اجاره موسیقی محبوب جاناتان لارسون یک نمونه قابل توجه است - در افزایش درک و آگاهی از بیماری همه گیر و عواقب آن بسیار مهم بوده است. اما تعداد بسیار کمی از آن داستان ها از نگاه نوجوان برای مخاطبان نوجوان گفته شده است. افشای کامل کامین گارت ، که می توانید خواندن آن را در زیر شروع کنید ، یک داستان از این دست است.


در افشای کامل ، گرت به بررسی تاریخچه اچ آی وی می پردازد و آنچه را که دوست دارد امروز با یک تشخیص مثبت زندگی کند ، از طریق چشمان قهرمانش ، سیمون گارسیا - همپتون بررسی می کند. سیمون در مدرسه جدیدی شروع به کار می کند ، جایی که او در آنجا دوست واقعی پیدا می کند ، نام خود را به عنوان مدیر دانشجویی اجاره انتخاب می کند و برای بازی خود ، مایلز بازی می کند. آخرین چیزی که او می خواهد این است که کلمه به این نتیجه برسد که از نظر HIV مثبت است. اما نگه داشتن تشخیص او در زیر بسته بندی ساده نیست.

وقتی سیمون و مایلز شروع به بیرون رفتن از واقعیت می کنند ، می داند که او مجبور است به او بگوید ، گرچه از نحوه واکنش او وحشت دارد. سپس او یک یادداشت ناشناس را در قفسه خود پیدا می کند و تهدید می کند که وضعیت خود را فاش می کند مگر اینکه با مایلز شکسته شود. اولین غریزه سیمون محافظت از راز اوست ، اما با درک عمیق تر از تعصبات و ترس در جامعه خود ، او شروع به تعجب می کند که آیا تنها راه بالا رفتن از بالا روبرو شدن با هتک حرمت است.

افشای کامل اکنون در دسترس است و می توانید بخشی از مطالب زیر را مطالعه کنید:


فصل 7
چند راز وجود دارد که من فقط با هیچ کس به اشتراک نمی گذارم. یکی از این واقعیت است که من به طور واضح HIV دارم. اما این واقعیت نیز وجود دارد که من نمی دانستم چگونه خودارضایی کنم تا اینکه یکی از دوستان قدیمی ام به من یاد داد. او مرا به اتاق خود برد و سارا پشت سرش بود. ما درب را - بر خلاف قوانین در بانوی لوردس - قفل کردیم - و او عکس هایی از بچه ها را از دفتر خاطرات خون آشام در Tumblr کشید . سپس روی تخت او دراز کشیدم و یک پتو روی من قرار گرفت و او از طریق آن صحبت کرد.


به عنوان جهنم شرم آور است ، اما سلام ، کلاس هشتم بود. می توانید مرا سرزنش کنید؟

اکنون کمی متفاوت است ، بیشتر به دلیل مشاهده مواد. کلودیا وقتی به او گفتم خندید ، اما من دوست دارم به عکس بچه های پیرمرد سفیدپوست از سالهای نخست زندگی آنها نگاه کنم. هرچه راجع به من می خواهید بگویید ، اما بروس ویلیس ، هریسون فورد و ریچارد گر به هیچ وجه بدبین نبودند. گاهی اوقات کیت بلانشت به ترکیب اضافه می شود ، اما کلودیا می گوید این تعداد حساب نمی شود.

کلودیا با تأکید زیاد گفت: "او کیت بلانشت است. " و این آخرین باری بود که با او درباره دخترهای احتمالا دوست داشتم صحبت کردم .

وقتی این بار تمام شد ، به سقف خود خیره می شوم. خانه ما وسیع نیست ، اما بلند و باریک است و اتاق من در بالاست. دور بودن به این معنی است که والدین من نمی توانند مرا بشنوند. حداقل ، من فکر می کنم آنها نمی توانند. اگر آنها بتوانند ، من سپاسگزارم که آنها هرگز آن را ذکر نکرده اند. بعد از اتمام ، مغز من طبیعی است. مثل لحظه ای درست قبل از اینکه من به خواب بروم ، به هیچ وجه نگرانی ندارد. با این حال ، در حال حاضر ، من نمی توانم متوقف فکر کنم. ممکن است وحشتناک باشد ، اما من نسبت به دوستانم حسادت می کنم.

من فکر کردم که احساس تنهایی بعد از اولین بوسه ما از بین می رود ، اما فقط در چیز دیگری شکل می گیرد: آرزو.
ناعادلانه کلودیا ، و می دانم که او صبح خود را صرف فکر کردن در مورد رابطه جنسی به من نمی کند. از طرف دیگر ، وقتی پدر و مادر در خانه نیستند ، لیدیا با دوست پسرش احمق می شود. من هیچ وضعیتی ندارم

هفته گذشته ، معلم سلامتی من این سخنرانی طولانی را در مورد چگونگی گذراندن دختران از سالهای سازنده خود را برای کشف خود و پیدا کردن دوستان صمیمی انجام داد. به گفته وی ، روابط دوستی به همان اندازه روابط محقق می شوند. و حدس می زنم که او درست است. من بسیار سپاسگزارم که لیدیا و کلودیا را پیدا کردم. من آنها را دوست دارم ، اما به روشی عاشقانه نیست. نداشتن این مسئله باعث می شود که من تنهایی به روشی که توصیف آن دشوار است ، کند.

خودم را مجبور می کنم که بنشینم. این یک شنبه است ، به این معنی که باید در یک ساعت در تمرین شرکت کنم ، جایی که مایلز را می بینم. من فکر کردم که احساس تنهایی بعد از اولین بوسه ما از بین می رود ، اما فقط در چیز دیگری شکل می گیرد: آرزو. دانستن اینکه یک احتمال وجود دارد که بتوانیم رابطه جنسی داشته باشیم ، تقریباً آن را بدتر می کند ، زیرا من نمی توانم کمک کنم اما امیدوارم. حتی اگر این بدان معناست که من باید به او می گویم.

بیشتر مردم نگران انقباض ویروس هستند. اگر من به کلودیا و لیدیا گفتم ، آنها دیگر نباید نگران این موضوع باشند ، زیرا ما به زودی نمی خواهیم "مایعات" را مبادله کنیم. اما با مایلز فرق می کند.

این کمک نمی کند که اکنون باید بفهمم چه کسی آن یادداشت احمق را نوشت. من حتی نمی دانم که اولین جایی است که شروع به جستجو می کنم. در سال اول دانشجویان درام کلاب حضور دارید؟ آه ، من شک دارم که هر یک از آنها صبر دارند که یادداشت خود را در قفسه خود بگذارند و منتظرند که من آن را بخوانم. خانم کلین؟ مشکوک. او درد است ، اما شر نیست . چه کس دیگری می تواند باشد؟


هرچه احساس کنم - ناامید ، شاخی - در تمرین دوباره بدتر می شود. این مانند خارش درون است که من نمی توانم خراش دهم و فقط باعث ناراحتی من می شود.
من با صدای بلند می پرسم: "چرا باید اینقدر پیچیده باشد؟" آیدا پوستر بر روی دیوار من فقط خیره به من.

هرچه احساس کنم - ناامید ، شاخی - در تمرین دوباره بدتر می شود. این مانند خارش درون است که من نمی توانم خراش دهم و فقط باعث ناراحتی من می شود. اجاره موسیقی بسیار عالی است ، اما تماشای آن هر روز باعث می شود که در مورد دوستانی که والدینم فقط گاه و بیگاه به آنها می گویم فکر کنم ، آنهایی که قبل از مرگ من می توانند با آنها ملاقات کنم. نادیده گرفته شد زیرا آنها همجنسگرا با ایدز بودند.

این بیماری همه گیر به شکلی ترسناک است که نمی توانم سرم را بطور کامل پیچانده باشم ، مانند فیلمی ترسناک که ساعت ها بعد از پایان اعتبار به من می چسبد ، باعث می شود شکم من شکسته شود و زانوها لرزند. به نظر نمی رسد واقعی باشد واقعیت این واقعیت است که اتفاق افتاده است باعث می شود که بچه ها را روی صحنه بیاورم ، آنها را تکان دهم و بپرسم ، "آیا می دانید این چقدر جدی است؟ این فقط مواردی نیست که شخصی برای موسیقی ساخته شده باشد ، این مربوط به زندگی واقعی است . "


کمکی نمی کند که خانم کلین وسواس امروز را کامل کند و "فصل های عشق" را به پایان برساند ، دوباره متوقف و شروع شود. آقای پالمبو با دهان خود در یک خط صاف تماشا می کند. من تصمیم می گیرم که در پشت صحنه پشت سر هم سرگردانم. من می توانم وانمود کنم که در حال بررسی در خدمه هستم ، اما این باعث اتلاف وقت خواهد شد. چشمانم به محض عبور از پرده به مایلز نگاه می کند.

او پیراهن مشکی آستین کوتاه و شلوار جین تیره پوشیده است. در حالی که دست های خود را می بلعد ، رگهای در مچ دستش موج می زند. قورت می دهم اگر هیچ کس دیگری در اطراف نبود ، او را می بوسیدم تا اینکه او مستقیم نتواند ببیند.

او می خواهد یک قطعه برجسته برجسته ، حتی یک قد بلندتر از او ، را بر روی صحنه فشار دهد. هنگامی که این مکان است ، او دو نیمکت را جمع می کند ، یکی در هر بازو. تکه هایی از سیگنال نوار آبی روشن که در آن باید آنها را فرو بگذارد. کودکان در جهت های مختلفی مرتباً مرتب می شوند ، تا جایی که پایمال نشوند. ضربات ایستگاهی هستند معمولا که سنگین، از خدمه آنها ایجاد خود به خود از تخته سه لا ارزان و دیگر مواد سبک وزن، اما آنها به اندازه کافی وزن که تیم از دو معمولا نیاز به حرکت هر قطعه. مایلز تنها کسی است که خودش این کار را انجام می دهد. کاملاً داغ است ، اما من احتمالاً باید در مورد آن صحبت کنم. همه از صدمه او اطلاع دارند. من نمی خواهم او را بدتر کند.

گلویم را پاک می کنم. "نمی توانید باور کنید جسی همه چیز را توسط خودتان جابجا می کند."

او نیمکت ها را به حالت خود فرو می کند و با لبخندی به من نگاه می کند. من می خواهم آن را ببوسم از صورت او ، همین جا ، همین الان ، در مقابل همه.


وی گفت: "کار سختی نیست". "نه به اندازه به یاد آوردن خطوط سخت است."

"شاید به دلیل این که مغز را به یاد می آورد جزئیات مهم را می طلبد."

"آیا شما می گویید که هیچ مغزی ندارم؟"

من یک نگاه برجسته به او می دهم. این فقط چند ثانیه طول می کشد ، زیرا من نمی توانم به لبخند بزنم.

"من صدمه دیده ام ،" می گوید: "من ممکن است مغز نداشته باشم ، اما مهارت های زیادی دارم. شما می دانید که کار من در تیم لاکروز چیست؟ "

"هل دادن مردم." "ممکن است شما یک یا دو بار آن را ذکر کرده باشید."

"بله ، خوب ، دلیل این امر مهم است."

او از مجموعه دور می شود تا او در کنار من باشد. هرچه او در مورد لاکروز می گوید از وقتی که به دستش نگاه می کنم از تمرکز محو می شود. این به سختی از من فاصله دارد. او این کار را با هدف انجام داد ، درست است؟ قبلاً بوسیدیم. دست گرفتن مانند سطح بالاتری از بوسیدن است. من می توانم دست او را نگه دارم.


این چیزی نیست که نزدیک به ماندن از مایلز باشد. نمی دانم که آیا می توانم صادقانه چنین کاری انجام دهم.
"سیمون؟" صدای او نزدیک گوش من است. "هنوز اونجایی؟"

سریع دستش را می گیرم. من مطمئن هستم که معدن من عرق و ناخوشایند است ، اما او از بین نمی رود. انگشتانش دور مین می پیچد. لبم را گاز می گیرم تا لبخندم از شکسته شدن صورتم نماند.

این چیزی نیست که نزدیک به ماندن از مایلز باشد. نمی دانم که آیا می توانم صادقانه چنین کاری انجام دهم. من نگاه می کنم ، اما نه به مایلز. به سمت منطقه پشت صحنه می چرخم. بچه ها مشغول ریزش تراش های چوب هستند یا دیوار پشتی را نقاشی می کنند. هیچ کس به ما توجه نمی کند. اگر نوت بوک در اینجا بود ، من مطمئن هستم که چشمان آنها به ما چسبیده است. من حدس می زنم این بدان معنی است که آنها نیستند.

"شما می دانید ،" مایلز شروع می شود ، صدای او زمزمه مرحله. "ما دیروز و روز گذشته موزیکال روز را از دست دادیم ."

به این دلیل است که روز قبل می بوسیدیم .


"من فکر نمی کردم که این دوام طولانی داشته باشد" ، اعتراف می کنم که تماشای دست های درهم تنیده ما را به عقب و جلو می چرخاند. اگر کسی را می دیدم که چنین کسی ایستاده باشد ، به آنها می خندیدم. الان کمی احساس خندیدن دارم ، اما این واقعیت که ما مضحک به نظر می رسیم فقط بخشی از آن است. "اینگونه نیست که شما در واقع به تئاتر بروید."

"منظور من این است که . . مایلز مکث می کند. "من آن را دوست ندارم."

می گویم: "بیا ، مایلز ،" دستش را فشرد. "شما حتی تفاوت بین موی مو و مو را نمی دانید . "

مایلز می گوید: "این درست است". "اما - من نمی دانم. من تا به حال هرگز با کسی که جدی درباره آن صحبت نکرده ام. "

این طور نیست که من انتظار داشته باشم که او متخصص باشد. فقط به خاطر اینکه در مورد موزیکال و نمایشنامه وحشی هستم و هر اتفاقی که روی صحنه می افتد به این معنی نیست که او باید باشد. این چیز من است مثل این است که موزیکال ها زبان دیگری هستند ، صحبت کردن با آن ساده تر از انگلیسی است. تنها نکته منفی این است که می تواند ارتباط برقرار کردن با جمعیت غیر موزیک را سخت تر کند.

وقتی من کوچک و همیشه در بیمارستان بودم ، پدر و پیپس ویز را با من تماشا می کردند تا اینکه تمام ترانه ها را به خاطر بسپارم. هفته منتهی به روز اول من در اینجا ، من آلبوم عزیز اوان هانسن را بارها و بارها گوش کردم . موزیکال ها همان چیزی هستند که من را به هر حالتی که همه چیز بی معنی احساس می کند ادامه می دهد. همه به چیزی شبیه به این نیاز دارند. "خوب ، بله." نگاهم می کند که انگار نظر من را اثبات می کند. "پیوستن به باشگاه درام این کار را برای شما انجام می دهد."


"نه ، منظور من این است که شما روشی راجع به موزیکال ها دوست دارم ." شدت در چشمان او مرا به صحنه من می برد. جسی موزیکال را خیلی دوست دارد ، اما او همانطور که انجام می دهد درباره آنها صحبت نمی کند. خیلی هیجان زده می شوید چشمان شما روشن می شود و همه چیز. من حتی نمی دانم بیشتر اوقات در مورد چه چیزی صحبت می کنید ، اما می خواهم گوش بدهم زیرا شما کسی هستید که این حرف را می زند. "

پیچ و تاب های دهانم باز می شود ، اما هیچ چیز بیرون نمی آید. من همیشه فهمیدم که او فقط گوش کرده است زیرا او خوب است. و او این است - این فقط بیش از این به نظر می رسد.

"عجیب بود؟" "آیا تو -"

او به پایان نمی رسد زیرا قدم های سنگین جسی او را قطع کرد.

"مایلز ،" جسی با نفس شروع می کند ، "من به شما نیاز دارید تا حرکت کنید - اوه ، سلام ، سیمون. من فکر کردم شما با پالمبو در اتاق کر هستید. "

نکته جسی این است که عصبانی کردن او غیرممکن است. من هرگز نشنیده ام که او در مورد هر کسی صحبت کند ، که غیر واقعی به نظر می رسد ، زیرا همه در یک مقطع صحبت می کنند. اگر او هر کس دیگری بود ، من می توانستم به او ضربه بزنم تا او برود. در عوض ، من دستم را از حالت مایلز می کشم ، از نگاه او به من غافل می شود.


"بله ، ما عادل بودیم. . صدای من در حالی که دستانم را در جیب هایم می چسبانم خاموش می شود. چه شد ما انجام می دهند؟ صحبت کردن؟

مایلز به جسی می چرخد. "آیا شما نیاز دارید که مجموعه آپارتمان دوباره منتقل شود؟"

"بله." جسی تکان خورد. "شما تنها کسی هستید که می توانید این کار را انجام دهید."

آن دو به طرف پرده قدم می زنند و من به دیوار تکیه می دهم. حتی نمی توانم صحبت کوچک مایل را لمس کنم. در پاسخ به آن چه می توانم به او بگویم؟ من الاغ شما را دوست دارم؟ او نمی تواند همه شیرین و مضحک باشد در حالی که من فقط در مورد بوسیدن او فکر می کنم تمام وقت.

نفس عمیق می کشم ، شجاعت جمع می کنم و به دنبال آنها فرار می کنم.

مایلز در ثانیه آخر می چرخد. "سیمون؟ چی-"

پیراهن او را گرفتم. من به یک بوسه خاص امیدوارم ، جایی که او به آن تکیه داده و موسیقی در پس زمینه متورم شود. از آنجا که این یک فیلم نیست ، او سرش را پایین نمی آورد ، و من در پایان به چهره ام که در پیراهن او دفن شده است ، پایان می دهم.

این می تواند به معنای یک میلیون چیز باشد - مغز من در حال پرش به رابطه جنسی است ، و این فکر باعث می شود این نت باعث شود ، و شکم من فرو می رود ...
"من در تلاش بودم" - با دست دیگرم مبهم حرکت می کنم - "می دانید. اوه ، یک لحظه. "


مایلز سرش را می کوبد. برای یک ثانیه ، به نظر می رسد که او دلخور است ، اما بعد می بینم که شانه های او در خنده ساکت می لرزند.

" نخندید. "من پیراهنش را رها کردم و یک قدم عقب برداشته شد. "من مطمئن نیستم که چگونه این کار را انجام دهم."

چهره اش نرم می شود. در صورت تمایل می توانیم بعداً معلق شویم. و یک لحظه واقعی داشته باشید. "

این می تواند به معنای یک میلیون چیز باشد - مغز من به سمت رابطه جنسی می رود ، و این فکر باعث می شود که یادداشت برداشته شود ، و معده من فرو می رود - اما من افکار را مجبور می کنم.

می گویم: "ای کاش می توانستم ، اما نمی توانم ،" می گویم که پاشنه های من را می چرخاند. "من باید با دوستانم کاری انجام دهم. ما می خواهیم - خوب ، ما باید بریم کاری انجام دهیم. سوگند می خورم که آن را درست نمی کنم. "

مهم نیست که مایلز چقدر جالب به نظر برسد ، من قطعاً به او نمی گویم که بعد از ظهر شنبه خود را در یک فروشگاه اسباب بازی جنسی با دوستانم می گذرانم. ممکن است او را دزدکی کند. اما صادقانه بگویم ، من می توانم از این فضای استفاده کنم تا بفهمم چه جهنمی در مورد این وضعیت احمقانه یادداشت می کنم

جسی صدا می کند: "مایل؟"

"من حدس می زنم شما را باور دارم." مایلز به سمت صدای صدای جسی می چرخد. "دفعه بعد؟"

من لبخند می زنم. من نمی توانم به آن کمک کنم "قطعاً"

افشای کامل توسط Camryn Garrett هم اکنون از Knopf Books برای خوانندگان جوان در دسترس است.

  • ۹۸/۰۸/۰۹
  • اعظم چارباشلو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی